جدول جو
جدول جو

معنی گسسته کمر - جستجوی لغت در جدول جو

گسسته کمر
(گُ سَسْ تَ / تِ کَ مَ)
آنکه کمربند او باز شده باشد. آنکه کمربند او پاره شده باشد:
شکسته دل و دست بر خاک سر
دریده سلیح و گسسته کمر.
فردوسی.
شکسته سلیح وگسسته کمر
نه بوق و نه کوس و نه پا و نه سر.
فردوسی.
سوی شاه ترکان نهادند سر
گشاده سلیح وگسسته کمر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
گسسته کمر
آنکه کمربندش باز یا پاره شده: شکسته سلیح و گسسته کمر نه بوق و نه کوس و نه پا و نه پر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گسسته دم
تصویر گسسته دم
نفس بریده، آنکه از خستگی نفسش بند آمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ سَسْ تَ / تِ)
کنایه از ماه نو است که هلال باشد، پیاله را نیز گویند که طلا و نقره به اندام کشتی ساخته باشند این لغت را در مؤیدالفضلا با کاف تازی نوشته اند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ سَسْ تَ / تِ دَ)
آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. (آنندراج). آنکه نفسش بند آمده باشد:
پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال او
بدگوی را بریده زبان و گسسته دم.
فرخی.
نگر که در پی بویت دویده بود صبا
که وقت صبحدمش خوش گسسته دم دیدم.
ظهوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گسسته نور
تصویر گسسته نور
ماه نو هلال، پیاله ای که از طلا و نقره بشکل کشتی سازند
فرهنگ لغت هوشیار